بگی نگی یک نیمچه با هم قهر بودیم. من غر غر کنان و او دامن کشان در را بست و رفت بیرون. وقتی هم که برگردد لباس ها و ته ریش و و موهای کوتاه روی سینه اش بوی سیگار می دهد. چه باک! خواستم تلافی کنم رفتم تا دم بالکن و در را باز نکرده برگشتم. من تمام عمر عاشق بودم. زندگی برای ما غنمیت یک تاراج بزرگ بود. نشستم و شروع کردم به کتاب خواندن. چیزهایی که همیشه تسکین روح سرکش منند. بعد هم دو قطعه بیات ترک و دشتی به خورد خودم دادم تا همه اتفاقات را فراموش کنم. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

isrevers شهر جدید گلبهار (شهرستان گلبهار) موسسه نهال تخصصی آنلاین اهــنگ ایرانیان مــوزیـــک ایـــرانیــان اجناس فوق العاده